خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

پنجشنبه 9 / 3 / 1387 - روز ۲۰

امروز تولدمه

 

. . .

 

موشی اومد

 

اما . . .

 

خوب گند زده شد تو همه چی

ولی ولش

مهم این بود که اومد دیگه

منم دیدمش همین

 

. . .

 

وااااااااااااااااااااااااااای چه روز مذخرف عالی ای بود

 

بی هدف سوار اتوبوس شدم

از جای سر در آوردم که با محبوبه هر روز می رفتیم

اون خیابون ها

دوران خوب پاکی و بچگی

کلی خاطره ی زیبا

و بعد کلی خاطره ی تلخ

از نامردی ها و هزار رنگی های دنیا و آدم هاش

 

تمام خیابون را برعکس راه رفتم

نمی تونستم مستقیم برم

همش گذشته بود

گذشته

 

. . .

 

امروز من متولد شدم

 

تمام این 21 سال را خواب بودم

 

و بعد یه چیزی ، یه جوری

محکم خورد تو سرم و بیدار شدم

 

پشت سرم چیزی جز رویا و توهم نمونده

باید دوباره زندگی کنم از نو

اما نه اینجا

نه تو این شهر

دیگه جایی نمونده برام

همه خسته شدن

منم خسته شدم

باید برم

 

و می رم با یکی که دوستش دارم

یه جای دور

 

( او او این که اون یکی کیه بماند )

 

. . .

 

طوفان بود و باران

 

دختر از کنارم رد شد و گفت : چه هوای بدی

تو صداش نفرت موج می زد

 

بلند بلند با خودم گفتم :

نه هوا بد نیست / هوا برای ما بده / برای مایی که سر تا پامون شده کثافت / اما درخت ها خوشحالن / اما طبیعت بیداره / چی باعث می شه ما آدم ها اینقدر خودخواه باشیم / که خنده ی درخت ها را نشنویم / مگه طبیعت بدون باد و باران هم طبیعت می شه

 

رسیدم دم خونه

یه ماشین پلیس ، یه دختر و پسرو تو یه ماشین گرفته بودن

خدایا به روز دبیرستانی می شدن

 

بهشون نگاه کردم

با خودم گفتم :

این اتفاق می تونست / یکی از اون هزاران بار / برای منم بیفته / چی مانعش شد / چرا همیشه مراقبم بودی / مگه من کیم

 

. . .

 

می خواستم گریه کنم

از همه چی خسته بودم

هیچی برام مفهومی نداشت

از نقطه ای می آمدم که اوج پوچی بود

 

و بعد همین طور که می رفتم و با داداشی حرف می زدم

همه چی مفهوم تازه ای پیدا می کرد

انگار وارد یه دنیای ناشناخته شده بودم

یه دنیای جدید

 

 

من از نو متولد شده بودم

 

5 شنبه اولین روز زندگیم بود

نظرات 1 + ارسال نظر
ارتباط یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 08:55 ق.ظ http://www.ertebat.blogsky.com

سلام
واقعا وبلاگ جالبی دارید . خیلی از وبلاگتون خوشم اومده .
خوشحال می شم ما رو لینک کنید و اجازه لینکتون رو به ما بدید .
عنوان لینک ما
۩۞۩ چقدر جذاب هستید؟ ۩۞۩ هست .
اگه با تبادل لینک موافق بودید حتما به من اطلاع بدید که شما رو با چه عنوانی لینک کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد