خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

یک شنبه ۹ / ۴ / 1387 - روز ۳۲

یه روز وحشتناک

یه روز خیلی خیلی وحشتناک

روانی شدم باز !!

 

تمام دی شب فقط خوابیدم

اما نه خواب بود نه بیداری نه کابوس

نمی دونم چی

یادم نمیاد ۱۲ ساعت گذشته چه کردم

و الان باز دعوام شد

و باز و باز

 

کلی گریه کردم

و یه پست ناامید کننده تو بلاگ

یکم بهتر شدم

اونقدر که بتونم شماره کامیابو بگیرم

و باهاش حرف بزنم

 

. . .

 

گفت صدام اونقدر وحشتناک بوده که داشته سکته می کرده

تا حالا منو این طوری ندیده بود

 

. . .

 

حس می کنم حالم از همه چی بهم می خوره

از همه کس

و زندگیم به پایان رسیده

بدون عشق

بدون کسی که دوستم داشته باشه

آه خدایا . . .

 

. . .

 

ممنونم کامیاب

ممنون

هیچ کس نمی تونست این طوری آرومم کنه شاید

باورم نمی شه

 

یه کار با ارزش برام کرد

خیلی خیلی با ارزش

حالش بد بود

واقعا خودش حالش بد بود

یه جمله گفت چی شده

ولی نخواست توضیح بده

می دونم راجبه باباشه

خدایا کمکش کن

می دونم حال خوبی نداره

 

ممنونم به خاطر این که

آدم ها حتی وقتی خوشحالن کمکی نمی کنن آروم شی

و اون ناراحت بود و این کارو کرد

 

. . .

 

لیست شکر کذاری را یادم آورد

چیزی که خودشم جزو اون بود

عجیبه با وجودی آسمان آبی اونقدر برام ارزش داشت

اونقدر برام ارزش داره

جزو لیستم نبود

اما کامیاب . . .

نمی دونم چرا

بیش از اونی که باید شبیه منه

شایدم دقیقا نیمه ی دیگه مه

دقیقا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد