خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

دو شنبه ۱۰ / ۴ / 1387 - روز ۳۳

چه امتحانی

چه روزی

حتی نامه را نخوند

نخوند

 

. . .

 

نا مه را دادم دستش

و قبل از این که اشکام سرازیر بشه

رفتم

رفتم

 

. . .

 

باهاش حرف زدم

مثل همیشه

هیچ چیز عوض نشده

کامیاب منو می کشه

می دونم بهش قول داده بودم

می دونم

اما . . .

این یه واقعیته

هنوز دوستش دارم

هنوز برام از همه چی با ارزش تره

از همه چی

 

. . .

 

وسط حرفاش دو تا چیز گفت

که برام تازه بود

که باعث شد حس کنم

هنوز راهی هست

هنوز هست

 

. . .

 

گفت :‌

/ نظرت چیه / راجع به حرف هام / عوض نشده / الان واضح تر نیست /

همیشه حرفهاش مبهم بود

هیچ وقت نتونستم بفهمم واقعا چی می خواد

هیچ وقت

خودشم نتونست بفهمه

گفت :

/ شاید یه روز تبدیل شدم به کس دیگه ای / به کسی که می خوام باشم / چیزی که می خواستی / به چیزی که بقیه ازم می خواستن /

 

خدایا یعنی ممکنه . . .

 

. . .

 

گفتم یه بلاگ جدید و متفاوت

به زودی می بینیش

گفت :

/ تو این یکی بازم از من می نویسی / یا آدم شدی / 

گفتم یه کمی فک کنم شدم 

/ خوشحالم / داشتم نا امید می شدم / با خودم گفتم این چقدر دیوونه است / داشتم کم می آوردم / 

 

. . . 

 

گفت : 

/ قرار بود عادی باشه مثل دو تا دوست / که به هم می گن شما / اما چیزیو که ازم خواسته بودی / سر جاشه هنوز / می خواستم قبل امتحا ها بشه / اما نشد / اگه تابستون بشه میای / وسطای مرداد / 

گفتم آره اگه سفر نباشم 

گفت : 

اگه بشه / هر کاری می کنم / خونواده ام قراره برن عروسی تبریز / هر روز یه بهانه جور می کنم که باهاشون نرم / 

دیوونه دیوونه دیوونه 

باورم نمی شه 

انگار واقعا یکم بی توجهی نیاز داشت 

 

گفت : 

/ صبح گفتی دیروز یکی از بدترین روزهای زندگیت بود / گفتم روز مذخرف نداشتی / اون روز می فهمی روز مذخرف یعنی چی / نگی نگفتم /

/ من آدم نمی شم / دست خودم نیست / نمی تونم لوسشت نکنم /

 

. . .

 

وسط حرفاش یکی دوبار پرسید :

/ من اینو می گم ناراحت نمی شی / عصابت خورد نمی شه / و . . . /

جواب من به همش یه چیز بود

نه ! !

و با تعجب گفت :

/ هیچ کار من اعصابتو خورد نمی کنه / هیچی از نظر تو بد نیست /

حق داره تعجب کنه

برا خودمم عجیبه

قبلا ها از بعضی رفتارش خورد می شدم

اما الان همه اش برام قشنگه

 

کسی چه می دونه شاید این عشق

نه اونی که قبلا فک می کردم هست

 

بهم گفت :

/ تو عادت داری همه را تو ذهنت زیبا می بینی / من این طور نیستم / بالاخره یه روزی می فهمی / هیچ چیز زیبایی ندارم /

 

شاید هیچ چیز زیبایی نداشته باشه

اما همون هیچ برای من زیباست

خیلی خیلی زیبا

 

. . .

 

گفت :

/ فک کنم تو خیلی کمتر از اونی که من بهت فکر می کنم / بهم فکر کردی /

وقتی پرسیدم چرا به این نتیجه رسیده گفت :

/ چون هزار تا سوال دارم / هزار تا توجیه / هزار تا . . . / و تو / فقط سکوت / سکوت /

 

آره برا خودمم عجیبه

وقتی کنارمه

حتی یه کلمه هم یادم نمی یاد

حتی یه حرف

شاید اونقد در حضورش غرق می شم

که همه چیز از یادم می ره

حتی نفس کشیدن

و کی می خواد اینو بفهمه نمی دونم

چه طور باور می کنه بازم نمی دونم

 

اما این اتفاق می افته

بالاخره می افته

می دونم

 

الان دیگه می دونم

نظرات 1 + ارسال نظر
مدی سه‌شنبه 18 تیر 1387 ساعت 07:45 ق.ظ http://www.mahbed.blogsky.com

خدا کمکت می کنه
انقدر تو ذهنت آیه ی یاس نخون

تو از منو زندگیم چی می دونی

نه
آیه ی یاس نیست


می دونم می کنه
همیشه کرده

در ضمن به نظرم بیشتر امید بودن اینا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد