خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

چهار شنبه ۱۹ / ۴ / 1387 - روز ۴۱

کامیاب قاطی کرده بود

اوه وای

حرفاش خیلی پیچیده بود

باید حتما دوباره بخونم

و روشون فک کنم

واقعا این بار جوابی نداشتم

داره مثل رسول می شه

 

این پسرا می می رن مثل آدم حرف بزنن واقعا

تنها فرقش اینه که می تونم با کامیاب دعوا کنم

ولی با رسول نمی تونستم

چون عاشقش بودم

بی لیاقت

 

. . .

 

روز آخر این هفته

ولی تکلیف

این جلسه ام درست حسابی هواسم نبود

به خاطر کامیاب

باید یاد بگیرم موبایلو بزارم سایلنت

و خودمم مسیج نزنم

 

. . .

 

استادمونو دوست دارم

خنگ هست

درستم بلد نیست

فک کنم ترم اولشه درس می ده

اما

مهربونه

کارشو دوست داره

و نهایت سعیشو می کنه

برام خیلی مهم تره اینا

به علاوه با ماها مثل آدم برخورد می کنه

 

. . .

 

واقعا برا بچه ها لازمه

یه ترم تو یه دانشگاه حسابی درس بخونن

با بهترین استادای کشور

بعد وقتی استاده به اندازه سگم حسابشون نکنه آدم می شن !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد