مهیا بهم یه sms عجیب زد
شب آرزو ها
ترسیدم آرزو کنم
چون تنها آرزوم رسول بود
مثل همیشه
و ترسیدم به کامیاب بگم
به کامیاب گفتم بهش مسیج زدم
و . . .
اووووووف وااااااای
بازم خراب کاری
چرا آدم ها باورشون نمی شه
من واقعا رسول را می پرستم
چرا نمی فهمن نمی تونم بگذرم ازش
و چرا دیوونگی های اونو درک نمی کنن
و شایدم دیوونگی های منو