محبوبه گفت با هم بریم بیرون
گفت رسولم بیاد
. . .
قبول نکرد
اونقدر عصبانی شدم که فوش دام به خودم
چرا نتونستم ازش ناراحت بشم
و بعد گفت:
/ نمی خوام بیام / اومدن یعنی رسمی شدن رابطه مون / اینو نمی خوام / تمام حرفام بهونه است / اگه می خواستم میامدم هر طور شده / اما اونا بهونه است برای این که خودمو قانع کنم / برای این که شاید تو حس بهتری پیدا کنی /
بغض عجیبی تو صداش بود
خدایا منو ببخش
ببخش
سلام دوست عزیز. وبلاگ خیلی جالبی داری.موفق باشی.