خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

«« طولانی ترین مکالمه - برگ اول »»

خیلی دلم می خواست از اول شروع کنم

اما می دونم این شروع بهتریه

شروع از جایی که باعث شد بیام اینجا و بخوام بنویسم

تا شاید بتونم راه حلی پیدا کنم

تا شاید بتونم به خودم کمک کنم

همه چیز با یه تلفن شروع می شه

یه مکالمه که فقط شنیده هام را می نویسم

حرف های من مهم نیست واقعا نیست

هیچ تاثیری هم تو نتیجه اش نداره

فقط گاهی وسط هاش احساس هام را می نویسم

می خوام همه چیزو اون طوری که اتفاق افتاده بگم

با احساس هایی که اون موقع داشتم

نه برداشت های الانم

برداشت هام را به صورت نظر برا خودم می زارم