خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

خدایا کمک . . .

خیلی تنهام... خیلی درمانده... میدونم گندزدم... میدونم اشتباه کردم... تنها چیزیکه میخوام یه فرصته... برای خوبی؛ پاکی؛ برای جبران

شنبه 25 / 3 / 1387 - روز 17

نتیجه اش فوق العاده بود

قسم دیروز را می گم

 

امروز بعد مدت ها

بدون کابوس بیدار شدم

چقدر قشنگ

قدر آرام

 

. . .

 

کلی درس دارم

هر دو مون داریم

 

. . .

 

مرجان شیرین اومدن

کلی خندیدیم

 

. . .

 

به مامان بابا گفتم می خام چی کار کنم

فک نکنم فهمیدن

اما می دونن مطمئنم

همینم خوبه

و البته بهشون ثابت هم می شه

به زودی

بعد نتایج این ترم

 

. . .

 

ژینوس ازم پرسید

/ می خوای بعد لیسانس چی کار کنی / فکرشو کردی /

خب معلومه

من تا 10 سال آیندهام مشخصه

اما نمی تونستم بگم

الان موقعش نبود

زمانش که رسید می فهمن

همه

تعهد لذت بخش

رفتم تو وبلاگش

جمله ای را خوندم که زمانی به من گفته بود

چقدر بی رحمانه

شایدم چون می دونست می خونم نوشته

نتونستم نظر ندم

نتونستم بی تفاوت رد بشم

 

و بدتر از اون به داداشی گفتم

بی نهایت ناراحت شد

قسمم داد که باهامه تا همیشه

تا یه عشق واقعی پدیدار بشه

ولی

 اگه برم سراغش دوباره

می ره برا همیشه

 

قول دادم

 

وحشتناک بود

 

خوشحالم

 

حس خوبیه

حس تعهد

وابستگی

این که یکی هست که نتایج کارهات روش تاثیر داره

این که تنها نیستی

قشنگه خیلی قشنگ

فکر می کنم کم کم دارم می فهمم

کم کم دارم حس یه زن را پیدا می کنم

خیلی عالیه

خیلی با شکوهه

 

این حس باعث می شه روزهام قشنگ شه

باعث می شه کارها را بی دلیل نباشه

باعث می شه حس کنم تو دنیا تنها نیستم

باعث می شه حس کنم زندگیم بی هدف نباشه